قافيه از ديد شمس قيس رازي (2)


 

نويسنده: علي بابک*




 

21. بخش هسته
211، «روي» و حرکت پيش از آن
روي، آخرين حرف اصلي واژه ي قافيه است(204)
حرکت پيش از روي، «توجيه» يا «اشباع» ناميده شده.

(17) دگر ره، لعبت طاووس پيکر
گشاد از درج لولو تنگ شکر
(نظامي، ج 285/1)
 

 

(18) بي حد بود آنچه ره به نسبت دارد
کوشيدن توست کاين علامت دارد

تو حاصل دور خودي ار نيک ار بد
تا دور دگر چه ها قضاوت دارد.
(نيما، 536)

همان گونه که از نمونه ها بر مي آيد، حرکت پيش از روي ساکن، توجيه ناميده شده (270)
اگر روي، متحرک باشد، حرکت پيش از آن را اشباع مي نامند (268 و 271)؛ تفاوت توجيه و اشباع در آن است که توجيه،دگرگون ناشونده است و اشباع، دگرگون شوند (271)؛

(19) صبح دم آب خضر نوش از لب جام گوهري
کز ظلمات بحر جست آينه ي سکندري

... کرته ي فستقي فلک چاک زند چون فندقش
سرسر ده قواره را زهره کند به ساحري

... پور سبکتکين تويي دولت ايار خدمتت
بنده به دور دولتت رشک روان عنصري
(خاقاني، 419)

مي بينيم که در يک قصيده،اشباع در سه شکل.ـَــ(a)؛ ـــِ (e)و ـــُ (O) ظاهر شده است.
212. قيد و حرکت پيش از آن + روي
قيد،حرف ساکني ست که پيش از روي ظاهر مي شود (256)
حرکت پيش از قيد،«حذو» ناميده شده (269)

(20)) مي کشد هر لحظه ام در بند سخت
او چه خواهد از من برگشته بخت
(نيما، 21)
 

حذو قيد روي
? ? ?
س ــَ خ ت
ب ــَ خ ت
اگر روي متحرک شود،حذو مي تواند دگر گون شونده باشد (269)

 

(21) نگويي تا به گل بن برچه غلغل دارد آن قمري
که چندان لحن مي سازد همي نالد ز کم صبري

به لحن اندر همي گويد که سبحانا نگارنده !
که بنگارد چنان رويي بدان خوبي و خوش چهري
(سنايي، (1030)

مي بينيم که در يک غزل، حذو به دو شکل ، ـــَ (a) و ــِ (e) هم ظاهر شده است.
213. ردف و حرکت پيش از آن + روي (4)
در شناخت ردف، دو گونه تقسيم بندي به کار گرفته شده: اصلي - زايد بودن؛ مفرد - مرکب بودن (252-256)
اصلي - زايد بودن
 

ردف اصلي
 

هر يک از سه حرف «ا» (با صداي a)، «و» (باصداي u) و «ي» (با صداي i)، اگر پيش از روي ظاهر شود، ردف اصلي به شمار مي آيد.

ردف زايد
 

حرف ساکني که در ميانه ي ردف اصلي و روي ظاهر شود، ردف زايد به شمار مي آيد.
ردف زايد، معمولاً يکي از اين شش حرف است: «خ»؛ «ر»؛ «س»، «ش»، «ف»؛ «ن».
بود ردف زايد، وابسته به ردف اصلي ست؛ از اين رو؛ ردف زايد،به تنهايي ظاهر نمي شود؛ به سخن ديگر، اگر ردف اصلي نباشد، حرف ساکن پيش از روي «قيد» است.

مفرد - مرکب بودن
 

ردف مفرد
 

ردف مفرد همان ردف اصلي ست؛ ردف اصلي بدون ردف زايد. (252)

ردف مرکب
 

ردف اصلي و رديف زايد، روي هم، ردف مرکب را تشکيل مي دهد. (252) حرکت پيش از ردف، نهفته است و «حذو» ناميده مي شود.

 

(22) بدين آلت و راي و جان و روان
ستود آفريننده را کسي توان
(فردوسي، ديپاچه، /ب11)

خرد را و جان را که داند ستود
و گر من ستايم که يارد شنود
(همان، ب10)

نگه کن سرانجام خود را ببين
که کاري بيايي برو برگزين
(همان، ب68)

(23) زن خوب خوش خوي آراسته
چه ماند به نادان نو خاسته
(سعدي، بوستان، ب 3187)

غبار هوا چشم عقلت بدوخت
سموم هوس کشت عمرت بسوخت
(همان، ب 370)

از آن بي حميت ببايد گريخت
که نامرديش آب مردان بريخت
(همان، ب 3381)

22. بخش وابسته
وابسته به هر شکلي از هسته قافيه مي تواند افزوده شود؛ بخش وابسته، بخشي ست اختياري، براي شکل گيري همين بخش اما، شماري از اجزاء اجباري و شماري ديگر اختياري ست و ما براي مشخص شدن اين دو گونه از اجزا، اختياري ها را درون پرانتز مي آوريم.
بخش وابسته، با بودن حرف وصل، شکل مي گيرد. اجزاي ديگر به کار توسعه ي اين بخش مي آيد.
در اين جا نيز، خط تشخيص، از روي ، آغاز مي شود؛ هسته را مي پيمايد و در برگشت، وابسته را هم در بر مي گيرد.
بخش وابسته، در اين شکل ها ظاهر مي شود :
221. وصل
وصل، حرفي ست که به روي مي پيوندد (263)

(24) نيايد پادشاهي زوت بهتر
ورا کن بنده گي هم اوت بهتر
(نظامي، ج125/1)

(مجرا)
حرکت روي را مجرا ناميده اند (271)
(25) صوفيش گفتا که گفتت خسته باش
در چو مي داني برو گو بسته باشد
(عطار، 3910)

در قافيه، مجرا و وصل ، معمولاً با هم ظاهر مي شوند و وابسته بدين شکل در مي آيد:
(مجرا) + وصل
(26) اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري که با من زيستم
(فروغ، 59)

(27) نگه دارنده ي بالا و پستي
گو بر هستي او جمله هستي
(نظامي، ج125/1)

پی نوشت ها :
 

*گروه زبان و ادبيات فارسي دانش گاه آزاد اسلامي مشهد


منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 20.